آیه الله مصباح؛ "علم دینی"، به کدام معنا؟ (درستی و نادرستی پسوند "اسلامی" برای علم)
سالگشت "فیلسوف افشاگر" و "متفکر شجاع"، آیه الله مصباح یزدی _ ۱۴۰۰
بسمالله الرحمن الرحیم
در سالگرد مرحوم آیتالله آقای مصباح یزدی به تعریف و تفصیل و تفکیک دقیقی که ایشان در باب نسبت علم و دین و تعریف علم دینی که به چه معنا علم دینی معنادار و مورد قبول است و به چه معنا از نظر ایشان نیست. توضیح دادند چون هم در این مورد خیلی سالها قبل یک جلسه مختصری خدمت ایشان بودیم و هم مراجعه به بعضی از اظهارنظرهای مکتوب ایشان در این باب، دیدم دیدگاه ایشان در باب علم دینی یا اسلامی کردن علوم به چه معنا درست است و به چه معنا نه. در حوزه علوم انسانی و علوم طبیعی و ریاضی ایشان نکات دقیق و منصفانهای مطرح کرده که به مناسبت سالگرد ایشان اجمالاً عرض کنم اساساً محققین و نویسندگان و پژوهشگران وقتی در مورد کسی یا فکری میخواهد قضاوت کند باید مستند یا مستدل باشد حتی اگر شخصی را قبول نداری باید نظرش را درست نقل کنیم کم و زیاد نکنیم، تحریف نکنیم با حدس و گفتمان و استحصان و توهمات دیگر مخلوط نکنیم، پیشداوری و اتهامزنی، حب و بغضها و انگیزه های غیر علمی و انگیزههای سیاسی را مخلوط نکنیم تحقیر نکنیم و گزافه نسبت ندهیم. محدود به شنیدن یک نکته خواندن یک مطلب و ندیدن بقیه مطالب و توضیحات آن دیدگاه پژوهش را محدود نکنیم و گسترش ندهیم آن وقت برداشت خودمان را در اختیار دیگران هم قرار بدهیم که یک عقل جمعی وارد بشود و البته قدرت تشخیص احسن هم باید داشته باشیم. آنچه که ایشان و این دیدگاه که از جهات متعددی من این را منطقی میدانم و میپذیرم ضمن این که ممکن است در بعضی از جزئیاتی بحثهایی داشته باشیم اجمالاً اینطور است که طبقهبندی نسبت علم با دین ابتدا برای این که جلوی هر نوع مغالطه و سفسطه گرفته بشود تعریف درست از دین و تعریف درست از علم. یعنی با چه تعریفی از دین و چه تعریفی از علم، دارید نسبت علم و دین را میسنجید؟ ترکیب علم دینی و علم غیر دینی، علوم اسلامی و غیر اسلامی، بخصوص در حوزه علوم انسانی چه رسد به علوم تجربی و طبیعی، به چه معنا این پسوند و این توصیف درست است و به چه معنا نادرست است؟ به چه معنا علم تقسیم به دینی و غیر دینی میشود؟ و به چه معنا این تقسیم درست نیست یعنی معنیدار و منطقی نیست. من خواهش میکنم که دوستان به این دقت بفرمایید که این نظریه چه میگوید و از چه زاویهای وارد میشود؟
نکته اول این که اینهایی که صحبت از علم دینی و پسوند اسلامی برای علم میکنند هر کدام مثل این که به یک معنایی نظر دارند بسته به این که به چه معنا و به چه معانی، علم و علم دینی را دارید به کار میبرید این ترکیب بیمعنا یا بامعنا و منطقی و غیر منطقی میشود؟ این که بگوییم اول تعریف کنید به چه معنا علم دینی را به کار میبرید ایشان میگوید منظورمان این نیست که فقط یک چیزی بگوییم و فقط یک تعریفی کرده باشیم و تا حالا به لحاظ منطقی اشکال نداشته باشد و به لحاظ ادبی بپذیرند و... بلکه مسئله فوقالعاده مهم است برای این که بسیاری از چیزها به نام علم مطرح میشود و در جهت تقابل با دین مطرح میشود در حالی که نه تنها دینی نیست بلکه علمی هم نیست. یک تعریف و تفصیل تبلیغاتی وسیعی بر اساس یک فلسفههای خاصی در علم و یک نوع معرفتشناسی خاصی، نه سایر معرفتشناسیها و فلسفههای علم. مبتنی بر مبانی سکولار و پایگاه فکری انسان شناسی، هستیشناسی و طبیعتشناسی ضد دینی و ماتریالیستی و ملحدانه، انسانشناسی ملحدانه صورت میگیرد و آغاز میشود و قبل از این که یک نگاه غیر دینی باشد علمی هم نیست غیر علمی است و آثار خیلی خطرناک و مضرَی برای بشر داشته است. مسئله اصلی این است که نگویید حالا تعریف مهم نیست کردیم، نکردیم! چرا اینجا تعریف مهم است برای این که به سود و ضرر انسان مستقیماً آثار عملی و علمی دارد برای این که اگر در حوزههای مختلف توصیف و توصیه در حوزههای مختلف اعتقادی، ارزشی و اخلاقی و عملی بالاخره دین هدفی دارد مخاطب آن انسان است و هرچه که به انسان و به انسانیت انسان مربوط میشود به دین مربوط میشود. مراد از دین اینجا اسلام است نه هر دینی. ادیان با همدیگر اختلافات بسیار مهمی دارند دراین که ما کلاً قائل به یک معنا هستیم به این معنا همه با هم معنوی هستیم و متحد در معنویت هستیم این اصلاً کافی نیست. شرک هم یک نوع معنویت است! خرافات هم نوعی معنویت است و کاملاً در تقابل با توحید است. بنابراین وقتی میگوییم دین، نگاه اسلامی به علم با نگاه بودایی، نگاههای معنویت شرقی، اشتراکاتی دارد اما تضادها و تفاوتهای مهمی هم دارد حتی نه تنها با بودیزم و هندوئیزم حتی با نگاههای مسیحی و یهودی به بعضی از مسائل. و داخل اسلام هم همین طور. نگاه اشعری و عدلیه به علم، به عقل، به عالم واقع، به نفسالامر یکی نیست و تفاوتهایی وجود دارد. پس وقتی ما از دین صحبت میکنیم اسلام با تفسیر خاصی و با تفسیر اهل بیت(ع) که به اصطلاح و عقیده ما شیعه اسلام ناب است، مرادمان از دین این است.
راجع به علم هم که داریم بحث میکنیم علم تعریف دارد. کدامیک از تعاریف علم را مبنا قرار میدهید؟ ببینید آنچه که بر آن اساس بحث میکنیم این است که علم به مجموع مسائلی که در حول یک موضوع واحد طرح میشود به مجموع آن مسائل روی هم که موضوعشان یکی است یعنی وحدت موضوعی دارد علم میگویند. هر مسئله از مسائل آن علم یک گزارهای است موضوعی دارد و محمولی. نسبت این موضوع و آن محمول یک پاسخی میطلبد یا اثبات یا نفی. هر پاسخی بدهید چه موافق چه مخالف، گزارههای آن علم است و جزو مسائل آن علم است. درون حوزه آن علم است. اختلاف نظر هست اما متعلق به آن علم است. هر تلاش فکری، استدلالی و حصولی که به مسئلهای مربوط به موضوع آن علم صورت بگیرد آن علمی است. این که چه پاسخی میدهید و از چه روشی به پاسخ این مسئله میپردازید؟ به لحاظ روششناسی. ممکن است از منابع مختلفی استفاده کنید ممکن است به روشهای مختلفی این مسئله را حل کنید و پاسخ ایجابی یا سلبی، موافق یا مخالف بدهید. در این تعریف از علم، منابع و روش، تأثیری ندارد آن چه که دخالت دارد وحدت موضوع ملاک سنخیت علمی است نه لزوماً وحدت در منابع، نه وحدت در پاسخ و نه لزوماً وحدت در روش حل مسئله. تجربه در علوم تجربی، تعقل در فلسفه، تفقّه در فقه، علم در این تعریف، کل مسائلی که ناظر به موضوع واحد هستند اعم از این که منابع یا روشهای حل مسئله یکسان و همسنخ باشد یا نباشد؟ این تعریف علم.
دین را هم عرض کردیم که هر دینی، هر نوع معنویتی، هر تفسیری از دین مورد نظر نیست. اجمالاً دین، آن چیزی است که راه سعادت را به انسان نشان میدهد اگر کسی شقاوت و سعادت را قبول ندارد یا صرفاً آن را دنیوی میداند و ابدی نمیداند و برای معنویت و عدالت مدخلیتی و دخالتی در سعادت و شقاوت قائل نیست باید درباره اصل دین و دینداری با او وارد بحث بشویم اما وقتی که پذیرفتیم که دین برای سعادت انسان آمده و تمام گزارهها و تعالیم نظری و تعالیم عملی همه توصیفها و توصیههای دین معطوف به سعادت انسان است برای نجات و رستگاری انسان است. هرچه که به سعادت انسان مربوط است به دین مربوط است دینی است و هرچه در تکامل اخلاقی، معنوی و عقلانی بشر دخالت دارد در رشد الهی و توحیدی بشر، در ابدیت او، در بهضتی و جهنمی شدن انسان ارتباط پیدا کند هرچه که با اخلاق و حقوق ارتباط پیدا کند چه در حوزه توصیف و چه در حوزه توصیه به دین مربوط است و اگر موافق تعالیم این دین است آن علم دینی است و اگر مخالف آن است غیر دینی یا ضد دینی است. این خلاصه مسئله است.
اما تفصیل آن؛ هرچه به رشد و سقوط انسان به لحاظ توحیدی با ملاکهای انبیایی ارتباط پیدا میکند چه از منبع عقل و چه منبع شهود و تجربه درونی و چه منبع وحی، منبع آن انحصاری نیست از هر منبع معرفتی که به دست بیاید. روش آن هم اگر از سنخ آن گزاره فلسفی و عقلی است روش آن استدلال برهانی است اگر از سنخ تجربی است روش آن تجربه است اگر از سنخ معنوی و درونی است روش آن شهود و تجربه درونی و تهذیب نفس است اگر نقلی است و استناد به وحی و حواشی وحی است متعلقات و تعقیبات وحی است باز آنجا روشمند است و روشهای اعتبار نقلی که نهایتاً مستند به اعتبار عقلی است همه اینها دخالت دارد و همه اینها در دینی یا غیر دینی و طبقهبندی کردن گزاره علمی حتماً مؤثر است. منبع یک آموزه کاملاً بستگی به آن مسئله مورد بحث دارد اگر آن مسئلهای که به شقاوت و سعادت انسان مربوط میشود آن گزاره از سنخ فلسفی است با عقل اثبات و تأیید میشود اگر از سنخ تجربی است با علوم تجربی است اگر آن باشد آن، هر کدام که باشد. حالا اگر خود واقعیت منبع باشد عقل باشد، وحی باشد، یا آن طبیعت و محسوسات باشد که تجربی حسی بیرونی لازم دارند. پس منابع میتواند متعدد باشد و روشها میتواند متعدد باشد و موضوع و ارتباط آن با شقاوت و سعادت انسان و حل مسئله سعادت و رستگاری انسان باشد بنابراین تعالیم اسلامی آیات و روایات،راجع به موضوعات مختلف، توصیفاً و توصیتاً بحث کردند هم از هست و نیست گفتند و هم از باید و نباید و این دوتا کاملاً با هم متناسب هستند برای دست یافتن به این تعالیم که در موضوعات مختلف به این موضوع واحد برمیگردد به تناسب موضوع و محمول در آن مسئله و گزاره شما میتوانید از منابع مختلف و مسائل مختلف استفاده کنید یعنی هم روش علم حضوری و شهودی و هم روش عقلی و هم روش نقلی و هم روش تجربی، همه اینها در تعیین مرز دین و غیر دین و ضد دین دخالت میکند. نسبتهای مختلفی که بین این دو معنا از علم و این معنا از دین، نه معانی دیگری از علم و از دین، اینها را باید لحاظ کنید آن وقت با این تعریف علم دینی و علم غیر دینی معنادار است. در تعریفهای دیگر نه، ممکن است معنادار نباشد.
در این تفسیر، علم چیست؟ کار علم این است که پدیدهها را بشناسد و روابط بین پدیدهها را به عنوان یک واقعیت عینی بشناسد و کشف کند. پدیدهها و روابط بین پدیدهها را بشناسد. مثلاً بعضی از علوم دارند اجسام را مطالعه میکنند و نوع عناصری که یک ماده خاص و جسم خاص از آن تشکیل میشود میزان آن عناصر و نوع ترکیب آن و از این قبیل. بعد خواصشان، آثار و خواص فیزیکیشان، آثار شیمیاییشان. این میشود موضوع بعضی از علوم طبیعی. حالا از این طرف فیزیک وهمینطور علوم انسانی، فرض کنید اقتصاد، یک بحثی دارد توصیف میکند روابط واقعی علّی و معلولی بیرون را ولو به عنوان حداقلی دارد آن را بیان میکند آنجا اگر آن علم تجربی است با روش تجربه و اگر عقلی است به روش عقلی، اگر نقلی است به روش نقلی با آن وارد بحث میشویم و ببینیم آیا روشمند است و از پسِ ادعای خودش برمیآید یا نه. اگر برآمد این میتواند برای ادامه بحث مبنا قرار بگیرد اگر برنیامد نه تنها علمی نیست بلکه دینی هم نیست چون دین که دنبال غیر واقعیات و خرافات نیست موضوع دین یک پیام خالق جهان و انسان به انسان است. دین پیامی است که خداوند، خالق جهان و انسان به انسان میدهد که چگونه به سوی من بازگرد و چگونه رستگار شد. این عالم طبیعت را و این جسم انسان و مناسبات اجتماعی طبیعی تاریخی را خداوند اینطور خلق کرده و آفریده است او آگاهتر و واقفتر است. منشأ تکوین و تشریع یکی است. غایت تشریع و تکوین هم یکی است. بین این دوتا تعارض و تناقض نمیشود تعریف کرد در عین حال قائل و معتقد به یک خدای واحد حکیم الرحمن الراحمین و قادر بود. نمیشود. این یک بحث فلسفی – کلامی است که قبل از ورود به بحث علم و دین باید آن را حل کنیم اگر پذیرفتید آن وقت این بحث را ادامه میدهیم. آن را نپذیرفتید دیگر وارد این بحث در اینجا نمیشویم بلکه باید همانجا بحث را به یک جایی برسانیم. و الا باب ادامه این بحث بطور منطقی بسته میشود چون اختلاف علیالمبنا نیست بلکه اختلاف در خود مبناست.
اما این که شما در علوم توصیفی، تجربی و عقلی، رسیدید به بیان کشف یک پدیده یا رابطه بین دوتا پدیده با هم،چه در اقتصاد و چه در طبیعت و... حالا آن وقت اینجا یک پرسشهایی هست که آن نمیتواند جواب بدهد فیزیک به تو میگوید که اگر این عمل را انجام بدهی این موشک میسازی، موشک میتواند آن کار الف را انجام بدهد و میتواند این کار ب را انجام بدهد. اما این که کار الف را باید انجام بدهی یا ب، این را فیزیک به شما نمیگوید بلکه فیزیک ابزار را در اختیار شما قرار میدهد. پدیده و روابط بین پدیدهها را میگوید که اگر اینطوری بگویی اینطوری میشود. در علوم انسانی هم تا مواردی چنین باشد چنین توصیفی باشد این هم تا اینجا دینی و غیر دینی ندارد بیان پدیده و روابط بین پدیدهها است. البته در این که خود آن پدیدهها چگونه تفسیر میشوند و پیشفرضهای توصیف آن پدیده چیست؟ این اثر دارد در این که بعد چه توصیهای میکنی. در حوزه توصیف هم بنابراین یک طبقهبندی وجود دارد اما در حوزه توصیه که دیگر خیلی کامل و واضح خودش را نشان میدهد. یعنی آن علم به معنای خاص، روابط بین پدیدهها را با هم را میگوید چه در طبیعت و چه در جامعه انسانی. دین، ارتباط بین پدیدهها را با رشد و سقوط انسان با تکامل یا انحطاط انسان بیان میکند. علم اقتصاد به تو میگوید که اگر چنین کنی، اگر عرضه چنین شود آن وقت تقاضا چنین میشود آن وقت باعث میشود که گرانی اینطوری میشود تورم اینطوری میشود و... خب این بیان روابط بین پدیدههاست. حالا کدام آن را باید انجام بدهید؟ نگاه به آثار آن میکنید. اگر مبنای این اقتصاد ماتریالیستی و اصالت سود باشد به چیزی به نام عدالت، معنویت، تکامل روح انسان کاری ندارد به ابدیت او، به عدل و ظلم کاری ندارد صرفاً به پیشرفت خطی مادی طولی میاندیشد و تکاثر و ثروت، خب این توصیههایش یک جور میشود میشود اقتصاد ضد اسلامی. اگر ماده و معنا را با هم ببیند عدالت و معنویت را هم لازم در اقتصاد بداند آن وقت توصیههایی که میکند با آن فرق میکند چون توصیف انسان اقتصادی در آن مکتب و این مکتب متفاوت است. در توصیف هم که این انسان کیست چه استعدادهایی دارد سقوط و رشد آن به چه معناست این موجود فاعل مختار است یا نیست؟ و... آنجا این توصیف اثر میگذارد که بعداً چه توصیهای بکنیم. بعد توصیهای که میکنیم باید قابل تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی حتی ضد اسلامی باشد. نحوه تعامل انسان با پدیدههایی که در علوم کشف میشوند چه علوم اسلامی و چه علوم طبیعی تجربی راجع به طبیعت. کشف این رابطه و نحوه این تعامل انسان با پدیدههای مادی و غیر مادی را چطور ارزشگذاری میکنید؟ این که ما میتوانیم موشک بسازیم حالا موشک را در خانه مردم بزنیم یا این موشک را به فضا بفرستیم و در خدمت تأمین نیازهای بشر به کار ببریم؟ خب این دوتا توصیها ست. ممکن است به یک توصیف برگردد. توصیف فیزیکی این است که از موشک هر دوی این کارها برمیآید خب حالا کدام این کارها را باید بکنید و کدام را نباید بکنید و چرا؟ یعنی رابطه پدیدهها را با هم اقتصاد یا فیزیک بگوید رابطه پدیدهها با انسانیت انسان و رشد و سقوط انسان، رستگاری و هلاکت انسان را دین بیان میکند. بنابراین اینها تعارضی نیست آن علم ابزار کار و جزو مقدمات اظهار نظر دینی و توصیههای دینی است. تکلیف انسان را در نوع برخورد با آنها تعیین میکند. در علوم انسانی همینطور است. همه علوم انسانی اینطوری است یکسری گزارههایی دارد که آنجا با علم محض سروکار دارید و یک پدیده انسانی و اجتماعی را دارد توصیف میکند وقتی این اتفاق میافتد این اتفاق در نوع انسانها میافتد نه لزوماً در همه انسانها؛ تا جایی که دارد ماهیت یک پدیده انسانی یا اجتماعی را مستدلتشریح میکند با تجربه و عقل تا جایی که دارد رابطه این پدیدهها با پدیدههای دیگر را تبیین میکند اینجا اسلامی و غیر اسلامی ما نداریم یعنی اسلامی است به این معنا همه علوم در این گزارههایشان اسلامی هستند. به شرطی که بخشی از واقعیت انسان را نادرست توصیف نکنند ناقص توصیف نکنند کاملتر توصیف کنند و تناقض نداشته باشد و روشمند قابل اثبات باشد. دارید یک واقعیت انسانی و اجتماعی را توصیف میکنید همانطور که فیزیک یک واقعیت طبیعی را دارد توصیف میکند اگر توصیفات و گزارههایتان اینطور است آن گزارهها را مسلمان و غیر مسلمان قبول دارند و این گزارهها و این بخشی از علم، هیچ علمی به این معنا سکولار، ضد دینی و غیر دینی نیست. به این معنا علم اگر علم است حتماً دینی است اما اگر در از آن پدیده و یا رابطههای پدیدهها با هم توصیفهایی میکنید یا یک پیشفرضهای مادی دارد ناقص است، توصیف واقعی نیست گزینشی و تابع ارزشهای ماتریالیستی است پیشفرضهای غیر علمی و غیر قطعی دارد برهانی پشت آن نیست ادعای ایدئولوژیک شماست به عنوان انسانشناسی و توصیف پدیده انسانی یا پدیده طبیعی و رابطه بین این رابطهها بر آن تحمیل کردی، یک جهانبینی ماتریالیستی را بر یک گزاره عقلی و تجربی به زور تحمیل کردی. بعد هم فراتر از توصیف به توصیههایی شروع میکنی یعنی وارد قلمروی ارزشگذاری میشوی دارید هنجار و ضد هنجار تعریف میکنید دستورالعملهای اقتصادی میدهید. دستورالعمل حقوقی، داری دستور اخلاقی میدهید تربیتی است و امثال اینها. اینجا به مرزهای مشترک با دین رسیدی چون اینجا دین این مسئولیت را برای خودش تعریف کرده است. هر علمی که به مسائل حقوقی و اخلاقی و تربیتی انسان و به رشد و سقوط انسانی انسان ارتباط و تماس پیدا میکند دقیقاً از آن لحظه به بعد هر علم و هر عملی قابل تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی، دینی و غیر دینی و ضد دینی هست بنابراین مغالطه نکنند که اقتصاد اسلامی چیست؟ غیر اسلامی چیست؟ صحبت این است که یک وقت سر کلاس دانشکده دارید مکانیزم علمی حاکم بر بازار را با آمار و تجربه و ریاضی و کاملاً با روش قابل دفاع علمی دارید توضیح میدهید و تبیین میکنید که اینطوری بشود آنطور میشود روابط علّی را دارید علمی بیان میکنید در همان حدی که برایش برهان و استدلال دارید در همان حد معتبر است نه تنها علمی است بلکه دینی است یعنی دینی و غیر دینی ندارد عقل و تجربه که سکولار نیست که هرچه عقلی یا تجربی بود بگوییم اینها غیر دینی است و دینی یعنی عقل و تجربه را کنار بگذار و سراغ نقل برو. نه؛ عقل و نقل و تجربه همه اینها زیر نور وحی همه اینها با هم علم را میسازد و به این معنا هرجا علم هست، اگر علم به واقع هست چه توصیف چه توصیه، آن دینی است و پذیرفته است. اما وقتی که از کمیّت و کیفیت تولید و کالا و این که هدف از تولید چیست و چگونه قیمتگذاری کنیم عادلانه است یا ظالمانه است؟ رقابت در بازار چطور باشد و چطور نباشد؟ فروش، قیمت آن، گرانی، ارزانی، دروغ گفتن و راست گفتن در مسائل بازار، اینجا کاملاً وارد حوزه ارزشی میشود یعنی بُعد حقوقی و اخلاقی پیدا میکند بُعد معنوی پیدا میکند به عدالت و ظلم مربوط میشود از اینجا به بعد کاملاً به وضوح دینی یا غیر دینی داریم قبل از آن در حوزه توصیف هم داشتیم اما نه به این وضوح، اما در حوزه توصیهها همه چیز لو میرود! یعنی هیچ نظریه اقتصادی در غرب و شرق عالم در مسائل مختلف، تولید و توزیع و مصرف، عرضه و تقاضا، قواعد بازار و... تعریف پول، نظام بانکی، در دنیا هرگز مطرح نشده الا این که توصیههایی هم شده به عنوان ارزشهایی که در این مسائل دخالت دارند و آنجا کاملاً وارد مسئله تربیت و توصیههای حقوقی و اخلاقی شده و دارد به معنویت و عدالت ضربه میزند یا تأیید میکند یا موافق است یا مخالف، به همان اندازه یا دینی است یا غیر دینی. این تداخل اینجا پیدا میشود. آن وقت این تداخل و تعارض علم و دین نیست، یک نظریهای یا یک مکتبی از مکاتب در اقتصاد یا سیاست یا حقوق یا اخلاق که مبانی غیر قابل دفاع و مادی دارد و توصیه های غیر اخلاقی و غیر عادلانه دارد با رویکرد دیگر. اینجاست که مسئله مطرح میشود یعنی در اقتصاد پای اعتقادات به میان میآید، پای اخلاقیات به میان میآید، پای احکام و ارزشها و باید و نباید، درست و نادرست، عدل و ظلم مطرح میشود و از اینجا به بعد اقتصاد میشود اسلامی یا غیر اسلامی یا ضد اسلامی. آن وقت از شما خواهم پرسید که این اصول موضوعهتان را برای این توصیفها و توصیهها در حوزه اقتصاد، سرمایهداری یا کمونیستی از کجا آوردی؟ این معیار قضاوت و ارزشگذاری که این خوب است یا بد است، این حکمرانی خوب است آن حکمرانی بد است، این خوب و بد را از کجا آوردی؟ دستورالعمل اقتصادی که میدهی با چه مبنا و هدفی است؟ با چه پیشفرضها و تعریفی از انسان است؟ اینها کاملاً میبینید تفاوت بین دینی و غیر دینی در همه علوم طبیعی و علوم انسانی بطور خاص کمکم خودش را نشان میدهد. آن وقت میگویید علم اسلامی، علم دینی در اقتصاد اسلامی یعنی چی؟ ایشان میگوید آن که مبانی عقیدتی و مبانی ارزشی و انسانشناسی دینی را در سطوح مختلف توصیف و بخصوص توصیهها در حوزه اقتصاد باید لحاظ کنی و شما مکاتب مختلف اقتصادی دارید. ما چیزی به نام علم اقتصاد محض نداریم و با اقتصاد وارد میشوید میبینید انواع و اقسام مکاتب اقتصادی هستند همه هم سکولار است اما هست، علم سیاست نیست وارد آن میشویم میبینیم مکاتب سیاسی است علم اخلاق را وارد میشویم میبینیم مکاتب اخلاقی است و از نظر او این است. علم حقوقی که همه به عنوان علم بدانند وجود ندارد وارد حقوق میشوید میبینید انواع و اقسام مکاتب حقوقی است در معرفتشناسی اختلاف دارند در انسانشناسی اختلاف دارد در غایتشناسی اختلاف دارد در ارزششناسی اختلاف دارد در فرجامشناسی اختلاف دارد در تعریف سود و ضرر و شقاوت و سعادت اختلاف دارد ما چیزی به نام علم اقتصاد محض نداریم، علم سیاست، علم حقوق، علم تعلیم و تربیت نداریم، اینها مکاتب مختلف هستند چون در کناره گزارههای عقلی و تجربی که آنها غیر اسلامی و اسلامی ندارد و اگر روشمند اثبات شده باشد مورد تأیید است در کنار آن یک عالمه گزارههای توصیفی به کار بردند که مبنای این توصیف یک مبنای نادرستی است نه اثبات شده نه عقلی است نه با تجربه اثبات میشود و نه با عقل برهانی به نفع اوست، یک مبنای ماتریالیستی است وقتی مبنا غلط است آن غایت و هدف و نتیجه هم غلط خواهد بود اگر با مبانی عقیدتی ارزشی یک مکتب و یک دینی آن اقتصاد، آن سیاست، آن روابط بینالملل و دیپلماسی، موافق بود مطابقت داشت یا لااقل مخالفت نداشت در آن چارچوب قرار میگرفت این دینی میشود این که چرا باید مطابق باشد یا دستکم مخالف نباشد این بحث ثواب و گناه، فقط بحث تعبّد نیست این خودش یک مبنایی دارد که آن مبنا و اصول قبلش با برهان عقلی اثبات میشود یعنی این که چرا توصیف و توصیه دین را ملاک میگیرید برای این که خود اصل دین قبلاً با عقل باید اثبات شود یعنی پشتوانه عقلی دارد اصل توحید و معاد و نبوت، لذا آن توصیه و توصیف دینی. این که با عقل ردی کردی و جلو آمدی به نقل معقول و عقلانی رسیدی حالا عقل و نقل با هم تعامل میکنند و گسترش پیدا میکنند. این به این معنا میشود علم دینی یا غیر دینی یا ضد دینی. به این معنا از علم و به این معنا از دین و به این دلایل. نظریات علمی که ظاهرش علمی است مبنایش یک مبنای ضد دینی است مثلاً مبتنی بر ماتریالیزم است مبتنی بر این است که جزو ماده و موجود مادی هیچی وجود ندارد روح مستقل از بدن انسان را انکار میکند و اصلاً مجردات را قبول ندارد یا در توصیف اینها را نمیگوید و زیر سبیلی رد میکندخودش را لو نمیدهد ولی در حوزه توصیهها میآید یک توصیههایی میکند که روشها و رفتارها و یک نوع سبک زندگی و یک نوع حکمرانی را توصیه میکندکه کاملاً با آن انسانشناسی و هستیشناسی دینی با آن باورها و با آن ارزشها و توصیهها و با آن توصیفها منافات دارد یعنی چه؟ یعنی یک اصول موضوعهای دارد که آنها غلط است و آنها مخالف دین است. یک پیشفرضهایی دارد مثلاً پیشفرض آن این است که هستی همین ماده است و لاغیر. مثلاً پیشفرض آن این است که زندگی انسان صرفاً محدود به همین 50- 60 سال دنیا و عالم طبیعت است. خب اینها خلاف دین است. اگر به اسم علم توصیفها و توصیههایی کردی مبتنی بر این پیشفرضها آن علم غیر دینی میشود که در واقع به معنای لغوی علم حتی غیر علمی هم هست. اینجا اگر میگویید دینی کردن علم و اسلامی کردن علوم، معنیاش این است که نظریات و تفسیرهایی کشف بشود و روشها و رفتارهایی تجویز و توصیه بشود که با آن توصیفها و توصیههای توحیدی و اسلامی و دینی سازگار باشد و هرچه سازگارتر دینیتر. قضیه این است.
آن وقت یک نکتهای که مایه تأسف این بزرگان همیشه بوده و هست و الآن هم متأسفانه گرفتاریم این است که در این یک قرنی که دارند مدام ترجمه میکنند به کشورهای اسلامی و بطور خاص در این 30- 40 سال بعد از انقلاب بطور هدفمند به ایران و در دانشگاهها میآورند و به اسم علم و علوم انسانی به متن درسی تبدیلشان میکنند ور یشههای متحجرانه غیر قابل نقد قطعی مثل وحی مُنزَل، و دیدگاههای درست ضد وحی را میآیند متن درسی میکنند تکانش هم نمیتوانی بدهی و تدریس میکنند و در دسترس بچههای مردم قرار میدهند بدون این که نقد بشود و مبانی آن تبیین بشود آثارش روشن بشود عمدتاً کتابهایی انتخاب شدند از مکاتبی که در نقطه مقابل تفکر دینی هم حتی در خود عرب. مثل این که عمداً کتابهای خاصی را در علوم مختلف انتخاب میکنند بخصوص در علوم انسانی که حتماً با بعضی از مبانی و ارزشهای توحیدی و الهی در تضاد باشد و این را بر نظام آموزشی ما حاکم کردند و میکنند و یک عده دارند از آن پاسبانی میکنند مثل سگ نگهبان مراقب آن هستند منافعشان در آنهاست و گاهی هم عقایدشان آنجاست و این همان تفکری که رژیم پهلوی را آورد و بعد انگلیسیها بعد آمریکایی و صهیونیستها و شروع کردند به تعطیل مدارس دینی، حذف مساجد، ممنوع کردن مجالس سیدالشهداء(ع) و کشف حجاب و برهنه کردن زنان مسلمان همان دیدگاه وقتی که دانشگاه تهران را راه انداخت و دانشگاه تربیت معلم را که از قبل اینها بودند ولی در واقع بازسازی شد و تلفیق شد و مجدداً تأسیس شد همانها آمدند رشتههایی و متونی را و مکاتبی را در علوم مختلف، آن مکاتبی در روانشناسی و جامعهشناسی، اقتصاد، تعلیم و تربیت، اخلاق، عمدتاً آنها را در کار آوردند که بیشترین تضاد و فاصله را دارد با دین و توحید و خدا پرستی و در خود عرب مکاتب بسیار دیگری وجود دارد که خیلی دینیتر است گرایش آن به دین به معنویت و به عقلانیت انبیایی نزدیکتر است اصلاً آنها خودشان اینها را قبول ندارد با دین خداپرستی موافقند و مواضع مقبولتر و معقولتری را دارند ولی متأسفانه آن جریانات غربی کتابهایشان ترجمه نشد و نمیشود. آن کتابها نمیآید متن آموزشی در دانشگاههای ما قرار بگیرد و آنها به عنوان منبع پژوهش در پایاننامهها به عنوان رفرنس ارجاع داده نمیشود حالا منابع اسلامی هیچی که اینها را به عنوان مفاهیم غیر دینی و ضد علمی با نگاه مادی تعریف کردند بنابراین هرگز در این دیدگاه همه علوم را تقسیم نمیکنند به دینی و غیر دینی، مراد از اسلامی کردن علوم همه علوم نیست مراد از اسلامی کردن جایگزین کردن نقل به جای عقل نیست و این تقسیم، یک تقسیم عام عمومی نیست. علومی که موضوع و مسائلشان و اهدافشان ربطی به موضوع و مسائل و اهداف دین ندارد آنها را به دینی و غیر دینی تقسیم نمیکنیم. راجع به خیاطی و آشپزی و باغبانی، راجع به فرمولهای فیزیک و شیمی، راجع به معادلات ریاضی و جبر و مثلثات و اشکال هندسی که کسی دینی و غیر دینی نگفته، مگر آنجا که اینها به لحاظ توصیف و توصیه با رشد و انحطاط انسان تماس پیدا میکنند یا در مبانی و مقدمات یا در مقارنات یا در آثار و غایات. که اینها کمتر است اکثر این علوم در خدمت ابزارسازی و کشف روابط طبیعی است و اسلام میگوید عقل و تجربهتان را بکار ببندید خداوند به شما عقل و تجربه داد ممکن است یک آدم ملحدی یک نظریه درستی در این حوزهها بدهد که آن معقول باشد و دینی باشد. به این معنامعقول باشد دینی هم هست.
اما اگر علومی ضمن این که در آن علومی هم که میگویند به دین مربوط است آنجا نمیگویند همه مسائلش، بلکه آن مسائلی که با اهداف دین و گزارههای توصیفی و توصیهای دین ارتباط و تماس پیدا میکند یعنی به رستگاری یا سقوط انسان ارتباط پیدا میکند اما علومی که در مبانیشان یا ارزشها و توصیههایشان یا روشهایش با یکی از اضلاع دین که یا عقاید و باورهاست، یکی ارزشها و اخلاقیات است و یکی احکام و سبک زندگی است با این مرز مشترک و نقطه تماس داشته باشد آن علم و آن مسائل از آن علم و علوم قابل تقسیم به اسلامی و غیر اسلامی و دینی و غیر دینی هستند. دینی است اگر نظریاتی یا موافق، یا منطبق - یعنی غیر مخالف- با نظریاتی باشد که منتسب آن مکتب است و این مخصوص دین است شما ببینید اقتصاد مارکسیستی وقتی میگویید آن هم یعنی گزارههای اقتصادی که با مبانی، توصیفها و توصیههای مارکسیستی سازگار باشد آن میشود اقتصاد سوسیالیستی و مارکسیستی. اقتصاد لیبرال وقتی میگویید به چه معناست؟ شما علم اقتصاد با پسوند یک ایدئولوژی به نام لیبرالیزم ترکیب میکنید. میگویید علم اقتصاد لیبرال، سرمایهداری یعنی علم اقتصادی که گزارههای عقلی، تجربی، ریاضی و طبیعی، انسانشناسی مطابق با ایدئولوژی لیبرال باشد یعنی در چارچوب مکتب لیبرالیزم باشد لااقل به همان معنا که اقتصاد لیبرال یا اقتصاد سوسیالیستی معنی دارد به همان معنا حداقل عین اقتصاد اسلامی به این معنا، چطور آنجا بله، اینجا نه؟ اینجا صحبت از معرفت است؛ اگر معرفت، معرفت است باید مطابق با واقع باشد یا دستکم وظیفه ما را نسبت به واقع به روش معقولی تبیین کند. آن وقت این علوم انسانی و سایر علوم در صورتی دینی اسلامی خواهد بود که نظریاتی را مبنا قرار بدهند که آن دین و اسلام قبول دارد. حالا شما اگر خود اسلام و آن دین را قبول ندارید خلاف عقل، غیرمعقول میدانید راجع به اصل آن دین بحث کن، اما همین کاری که درجامعهشناسی میگویید جامعهشناسی چپ و مکاتب مختلف را در حوزه اخلاق میگویید که اخلاق پوزیتویستی، اخلاق چه، یا در روانشناسی میگویید که روانشناسی اگزیستانسیالیستی، روانشناسی چه و چه، در جامعهشناسی، در اقتصاد، در تعلیم و تربیت، همه جا پسوند مکتبی برای این علوم میآورید نوبت به اسلام که میرسد از تعجب شاخ و دم درمیآورید؟! شما بله ما نه؟ به همان معنایی که آن پسوندهای پوزیتویستی و اگزیستانسیالیستی در یک حوزههایی پسوند فاشیستی و سوسیالیستی و لیبرالیستی و برای علوم انسانی، برای جامعهشناسی، اقتصاد، روانشناسی، علوم سیاسی میآورید به همان معنا با پسوند اسلامی میآوریم آن وقت میگوییم اسلامی کردن علوم میگویند نه، وقتی میگوییم لیبرالیزه کردن اقتصاد میگویند بله آنجا معنادار است و اینجا غیر معنادار میشود؟ به همان معنا که تو میگوییم به همان معنا هم ما میگوییم این حداقلش هست حالا معنای بعدیاش پیشکش فعلاً این مقدار را بفهمید. میگوید اقتصاد لیبرال آن علم اقتصادی است که با مبانی پذیرفته شده لیبرالیزم تعارض نداشته باشد یا منطبق بر ایدئولوژی لیبرال باشد یا موافق او. یعنی غیر مخالف با آن. خب راجع به اسلام و اسلامی کردن اقتصاد، اقتصادی اسلامی هم به همین معنا اسلامی است که اقتصاد لیبرال به این معنا لیبرالی است یا سوسیال به این معنا سوسیالیستی است. حالا ممکن دانشمند علوم انسانی که خودش مسلمان است این نظریه را داده باشد یا ابداع کرده باشد خودش این رابطهها را کشف کرده باشد یا حتی غیر مسلمانی این پدیده یا روابط بین این پدیدهها را کشف کرده و این نظریه را مطرح کرده است هرکس به هر صورتی یک نظریهای ناظر به این موضوع و مماس با این مسائل مطرح شود که با رشد و سقوط انسان به لحاظ اخلاقی و معنوی و معرفتی در حوزه توصیف یا توصیه ارتباط پیدا کند این نظر را ولو غیر مسلمانی گفته باشد یا یک مسلمانی ابداع کرده باشد در هر دو صورت به عنوان یک احتمال، یک نظریه مطرح میکنیم بعد با دلایل منطقی و روش معتبر بسته به نوع آن گزاره که روش آن عقلی است یا تجربی است یا ... یا نقلی است یا هر چه، ما بر اساس آن میرویم مسائل را نقد میکنیم یا میپذیریم یا رد میکنیم. اینطور نیست که چون ما منابع وحیانی داریم نقل داریم ما نیاز به بقیه علوم نداریم ما عقل و تجربه را میخواهیم تعطیل کنیم آن وقت این علوم اسلامی میشود. کسی چنین حرفی نزده است. کسی نگفته که وقتی کتاب سنت است ما دیگر نیازی به علوم مختلف و علوم جهانی و عقل و تجربه و به نظریات مختلف و به علوم انسانی ما احتیاج نداریم نه، بحث این است که اتفاقاً به همه علوم احتیاج داریم، علوم طبیعی و علوم انسانی، غیر علوم انسانی احتیاج داریم منتهی با کدام رویکرد، با کدام مبانی، با کدام نتایج؟ با پسوند لیبرالیستی و کمونیستی و فاشیستی یا با پسوند اسلامی؟ پسوند هم فقط یک لفظ نیست قرارداد نیست، موضوع و روش حل مسئله، منابع، همه اینها دخالت دارد اما ارتباط مربوط به موضوع است، ملاک ارتباط و عدم ارتباط موضوع است و چه نسبتی با توصیفها و توصیههای دینی که قبلاً خود حجیت و اعتبار دینی با عقل اثبات شده دارد. اینطور نیست که اگر آن علوم را داشته باشیم از دین بینیاز باشیم یا آن علوم تجربی و عقلی را داشته باشیم نیازی به دین نداریم یا دین را بدانیم نیازی به آنها نداریم؟ نه، اینها در طول هم قرار میگیرند. دین، شناخت موضوعات بدون تعیین حکم عملی از طرف دین کافی نیست ضمانتی ندارد تضمین نمیکند حرکت به سمت سعادت و تکامل انسان را. دین هم توصیف میکند و هم توصیه، هم بخشی از توصیفات دینی، عقلی و تجربی است و بخشی از آن وحیانی است و اینها نباید با هم متعارض فهمیده بشود توصیههایش هم همینطور است اما علوم، هر علمی متدولوژی خودش را دارد منابع و روش خودش را دارد. مسائلی را که مبانی در آن علم قبلاً اثبات شدند این مسائل مبتنی بر آن مبانی باشند اثبات بشوند هر مسئلهای را، هر علمی حل بکند این از نظر اسلامی معتبر است در حد خودش. تجربه چقدر معتبر است؟ در همان حد اسلام میپذیرد. به همان اندازه باید به آن بها داد. حالا اگر یک دلیل معتبرتری پیدا کردید که باز هم معیار اعتبار آن همان معیار و متد است و میبینید این نظریه رقیب و جدید قویتر است شما آن نظریه قبلی را طبیعتاً کنار میگذارید و باید کنار بگذارید. یک شناخت یقینیتر و قویتر پیدا کردید این جایگزین میشود حالا این اسلامیتر است چون این منطقیتر است چون این در وسع انسان است و خداوند این امکان معرفت را در این حد به انسان داده است. یعنی شما در علوم تجربی به گزارههایی که میرسید تماماً ظنّی هستند و هیچ کدام یقین قطعی نیست. روش تجربی یقین قطعی هرگز تولید نمیکند بنابراین شما یافتههایی در علوم تجربی پیدا کردید بعد میبینید یک گزارهای در حوزه فیزیک، شیمی و... پیدا کردید این گزاره با یک گزاره یقینی، این ظنی است با یک گزاره یقینی، این گزاره 60- 70 درصدی است آن یک گزاره صددرصدی که تعارض پیدا کرد حالا آن میخواهد عقلی باشد یا نقلی؟ از این جهت فرقی نمیکند وقتی بین ظن و یقین تعارض شد، بین علم 70 درصدی و علم صددرصدی، چه نقلی و چه عقلی فرقی نمیکند. کدام مقدم است؟ روشن است آن دلیل یقینی تقدم دارد. آن دلیل یقینی و قطعی میتواند از یک استدلال و یک یقین عقلی باشد و با عقل اثبات شده باشد یعنی شما یک گزاره علوم تجربی دارید که برای شما ظن 80 درصدی ایجاد کرده، میگوید الف، ب است ولی یک برهان قطعی عقلی داری که میگوید محال است الف ب باشد. اینجا یقین صددرصدی شما که عقلی است و آن علم ظنّی شما که 80درصدی است غلبه میکند این مقدم بر آن است جانب این را باید بگیرید. یا به جای برهان قطعی عقلی شما یک برهان نقلی یعنی یک برهان نقلی دارید یک دلیل یقینی قطعی الصدور و قطعیالدلاله دارید که هم یقین دارید واقعاً درست نقل شده از آن منبع اعتبار که اعتبار آن قبلاً با عقل اثبات شده است یعنی معصوم(ع)، انبیاء(س) و هم یقیناً معنای آن آیه یا حدیث همین است که ما فهمیدیم یعنی دلالت آن قطعی است صدورش هم قطعی است. خب اینجا باز با یک یقین قطعی و با یک معرفت صددرصدی دست پیدا کردید در برابر آن معرفت 70درصدی ظنّی تجربی صددرصد مقدم بر 70 درصد است چه این یقین عقلی باشد چه نقلی باشد. حالا آمدید بین دوتا گزاره تجربی یا ظنّی، دوتا گزاره ظنّی چه تجربی و چه نقلی، اختلاف شد بین دوتا ظنّ و گمان مطرح شد. اینجا چه میکنید؟ در فرض قبلی که عرض کردم علم دینی آن است که دادههایش خلاف نقل قطعی یعنی نصّ قرآن یا روایات قطعی نباشد شما اگر آن قطعی شد صددرصدی است این هفتاد درصدی است نظریه یقینی محال است با علم یقینی و معرفت یقینی دینی و نقلی در تعارض باشد نظر یقینی تجربی یا عقلی، محال است با یک یقین نقلی - در اسلام عرض میکنیم – تناقض داشته باشد.
حالا اگر فرض دوم که الآن مطرح کرده بودیم آمدیم دوتا نظر ظنّی پیدا شد که با هم سازگار نیست این دوتا هیچ کدام از پسِآن یکی برنمیآیند. دوتا نظر 70 درصدی است که خلاف هم است دوتا ظن است حالا چه نقلی و چه عقل تجربی. اینجا نمیتوانی بین این دوتا ترجیح بدهی میمانی که چه کنی؟ بعد یک معرفت یقینی به دست میآید از آیه و حدیث قطعی، شما اینجا بین آن دوتا نظر ظنیّ غیر نقلی میخواهید یکیاش را انتخاب کنید این یقین نقلی میآید کمک میکند و آن کفه یکی از ظنون تجربی را و عقلی را تقویت میکند آن مقدم بر این میشود. هر کدام را آن تقویت کرد مقدم میشود این نظریهای که مخالف میشود و ظنّی است و مخالف یقین نقلی و مخالف با یک ظنّ عقلی و تجربی دیگر است آن غیر دینی میشود اصطلاحاً به آن میتوانی علم غیر دینی بگویی، یعنی اصلاً علم نیست این طرف دینی میشود. آیا معنیاش این است که علم را نادیده گرفتی؟ تجربه را نادیده گرفتی؟ نه؛ معنیاش این است که بین دوتا نظریه همسطح علمی، که هیچ کدام را به طور قطعی نتوانستید اثبات کنید، دوتا نظریه ظنی است شما یک ملاک و معیار عقلی باید داشته باشید که در قالب عقل یا نقل ظهور میکند که بتوانید ترجیح بدهید یکی از این دوتا را. آن چیزی که احتمال خطا و اشتباه در آن بیشتر است آن، در اینجا غیردینی میشود. یعنی علم دینی یک معیار برای داوری بین دوتا نظریه غیر قطعی ولی قابل جمع با هم است، میشود رجوع به نظریهای که با مقدمات یقینی و با روش یقینی از منابع یقینی دینی استفاده کردید این یقین نقلی یک مرجح عقلی است برای ترجیح یکی از دو ظن بر آن ظن دیگر. اینها خیلی مسائل دقیقی است که ایشان و بزرگان دیگر مطرح کردند و یک روند ک املاً عقلانی و منطقی است و اصلاً هم تعصب نیست. یقین غیر از تعصب است. تعصب یعقین بلاوجه است جهل مرکب است، محکم حرف زدن کور است، قطع روانی است نه قطع معرفتی. مخالفت نکردن با این ملاک داوری، یعنی مخالفت نکردن با یک معرفت یقینی. آیا مخالفت با یقین علمی است یا عدم مخالفت با یقین علمی است؟ و معقول است؟ این اصل قضیه است که چطوری یک نظریه را بر نظریه دیگر ترجیح بدهیم و به چه معنا بگوییم علم؟ به چه معنا بگوییم علم دینی است یا غیر دینی است؟ و آیا این که همه چیز را میشود با عقل فهمید و اثبات کرد و انکار کرد؟ اگر نمیشود همه چیز را فهمید کلاً باید عقل تجربی را از اعتبار ساقط کنیم؟ یا نه، هر منبع معرفت، تابع روش و موضوع و به حسب خودش اعتبارش به اندازه خودش و به قدر خودش باید رعایت بشود. یعنی در آن قلمروی که عقل کارآمد است باید معارف عقلی قطعی را فصلالخطاب بدانیم برای داوری و قضاوت بین دوتا نظریه ظنی که با هم رقیب هستند و با هم تعارض دارند اما یک حوزهای ممکن است فراعقل باشد و عقل آنجا بگوید من نمیتوانم قضاوت کنم اشرافی ندارم نمیتوانم موافقت یا مخالفت کنم، من سکوت میکنم. حرفی که امثال کانت به بعد گفتند و اتفاقاً خیلی هم مبالغه کردند یعنی عقل را از خیلی از حوزهها گفتند عاجز است و نمیتوان آن را بیرون کرد. نه به آن شوری شور، نه به آن بینمکی، نه مثل دوران اوایل مدرنیته و پوزیتویزم نه به این دوره شکاکیت که بگوییم همه چیز با عقل مادی بشری قابل اثبات و رد و فهم است نه به این که بگوییم خیلی چیزها را عقل اصلاً نمیفهمد نه له و نه علیه آن حرفی نداریم اینها جدلی یک طرفین هستند نه. یک حدی است یک معارفی است که عقل میتواند بفهمد، میتواند قضاوت کند، میتواند به یقین برسد یک حوزههایی هم هست که بله، عقل نمیتواند قضاوت بکند و خارج از محدوده آن است نمیتواند اثبات کند و نمیتواند انکار کند یک محدودهای وجود دارد که نظریههای متخاصم را نتواند رد یا تأیید کند آنجا داور طبیعتاً خود عقل نیست داور یک چیز دیگری است که اعتبار آن قبلاً البته باید با عقل اثبات شده باشد که آنجا ما اشاره به وحی و از این قبیل میکنیم. وقتی میگوییم علم دینی یعنی معارف یقینی دینی یک چنین نقشی دارند مسائلی که در قلمروی موضوع دین نیست مربوط به هدف دین نیست آنجا ما ملاک را دین نمیدانیم نمیگوییم با آیه و حدیث بیاییم قضاوت کنیم که این علم دینی یا غیر دینی است؟ نه، آنجا خود عقل و تجربه در نقل و در دین حجت دانسته شده است خود آن دین میگوید عقل حجت است و هرچه عقل میگوید عمل کنید و هرچه تجربه میکنید به همان اندازهای که اعتبار دارد معتبر بدانید لذا فرمولهای ریاضی چه اصطکاکی با توصیف و توصیههای دینی دارند آیا موضوعش با آن قابل جمع نیست؟ آیا روش آن با هم تعارض دارد؟ آیا مسائل آن با هم تناقض دارد؟ نه. لذا اینجا بحث دینی و غیر دینی نکردند. و اینجا بیطرف و خنثی است بستگی دارد به این که این را کنار کدام گزارههای دیگر قرار میدهی با چه توصیفهایی و چه توصیههایی را میخواهید از آن نتیجه بگیرید؟ آنجا اگر ارتباط پیدا کرد با موضوع و مسئله و هدف دین، بله آنجا باز تقسیم میشود ولی در خود این مسئله ریاضی و هندسه را کسی، معمولاً بزرگانی که در این قضایا اظهار نظر کردند این حرفها را نزدند یک عدهای شاذ یک چیزهایی گفتند و گاهی هم دقیق صحبت نکردند وقتی میخواهند دقیق صحبت کنند معلوم میشود یک چیز دیگری میخواستند بگویند یک چیز دیگری گفتند. مسائل زیادی هم هست که دلیل لفظی وحی یعنی آیه و حدیث، لفظ آن در آن مورد برای همه ماها و اکثر ماها دلالتی ندارد حقیقت آنها را نشان نمیدهد بله پیامبر و اولیای معصوم خداوند از همین لفظ قرآن چیزهایی میفهمند که علم است ولی ما نمیفهمیم ما این احتمال را رد نمیکنیم که از همین آیات و روایات حتی استفادههایی در حوزه علوم تجربی، علوم طبیعی و ریاضی هم بشود، رد نمیکنیم اما تأیید هم نمیتوانیم بکنیم برای این که ما نمیدانیم و خبر هم نداریم معیاری نداریم. این که اولیای خاص خداوند از همین قرآن میتوانند چیزهایی را هم بفهمند علاوه بر آنچه که ماها میتوانیم بفهمیم این را رد نمیکنیم نوری است که خداوند در دلشان میتاباند درک میکنند ولی معرفت به آنها، این نوع معارف از دسترس ماها خارج است، اینها جزء علم و علوم طبیعی و بشری قرار نمیگیرد. یک معرفت اگر از منابع دینی به دست بیاید که قطعی نیست ظنّی است، آیا با یک ظنّ نقلی، یک آیه و حدیثی که معنایش قطعی نیست، احتمال قوی هست ولی قطعی نیست میتوانیم با یک دلیل تجربی یا عقلی که آن هم ظنی است بین ظن نقلی و ظن عقلی اینجا میتوانیم این را باور قرار بدهیم یا آن را بر این باور قرار بدهیم؟ نه نمیتوانیم. چون هر دو به یک اندازه دلالت دارد. ظن نقلی نمیتواند به طور قطعی له یا علیه یک ظنّ تجربی داوری کند چون آنها شبیه هم هستند و در یک سطح هستند نه یقین داریم که واقعاً خدا و پیامبر آن را گفته، نه یقین داریم که واقعاً پدیده طبیعی و تجربی اینطوری است. هر دو، دوتا احتمال قوی است. آن وقت شما اینجا نمیتوانید بگویید کدام دینی و کدام غیر دینی است؟ چون هر دو احتمال وجود دارد.
این هم اجمالاً بخشی از مباحثی است که مثلاً در مورد پزشکی میگویند پزشکی و طب اسلامی، یا مهندسی اسلامی و غیر اسلامی، اینجا خلط مبحث گاهی صورت میگیرد بعضیها طوری مطرح میکنند که مندرآوردی است و سوء تفاهمهایی این وسط اتفاق میافتد، نامگذاریهای نادرست، که باعث وهن اسلام هم میشود و استدلال شرعی اسلامی ندارد اما به یک معنا وقتی میگوییم پزشکی اسلامی، معماری اسلامی، شهرسازی اسلامی، به یک معنای خاصی اینها معنادار است اما این که به چه معنا به اینها معنادار است و به چه معنا نه، معنادار نیست و نادرست است و باعث سوء تفاهم می شود افراط و تفریطهایی وجود دارد که انشاءالله اگر فرصت دیگری بود این موارد را مثلاً طبالنبی، طبالائمه، طبالامام، طب اسلامی، این حرفها به چه معنا درست است و به چه معنا نادرست است؟ و همینطور راجع به معماری، راجع به شهرسازی، و از این قبیل. راجع به هنر و سینما، اسلامی و غیر اسلامی به چه معنا درست است و معنادار است و کاملاً منطقی است و به چه معنا نه، معنا ندارد؟ و اساساً علم دینی و غیر دینی، این ترکیب به چه معنا درست است و به چه معنا نادرست؟ بخشیاش را عرض کردیم حالا انشاءالله فرصت دیگری باشد به برخی دیگر از ابهامات و اشکالات و تداخلها که خلط مبحثها و سوء تفاهمهایی که پیش آمده، انشاءالله اشاره میکنیم وجه معنیدار و غیر معنیدار علم دینی در این حوزهها را بیان میکنیم.
من خواستم اجمالاً عرض کنم که بعضی از بزرگان در دوره ما، مثل مرحوم آیتالله مصباح، آیتالله جوادی آملی و دیگرانی راجع به علم دینی و نسبت علم و دین بحث کردند، این را بعضیها درست متوجه نمیشوند و برداشتها و استنتاجهای نادرستی از این میکنند. انشاءالله اگر زنده بودیم این بحث را ادامه خواهیم داد.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته
هشتگهای موضوعی